دم در کرمی و راه‌راه مطب پزشک ایستاده بودم و پدر هم به یک پراید سبز مایل به سیاه تکیه داده. زنگ در را زدم و طبق معمول انتظار و انتظار و انتظار و من به شدت خسته. ساعت ۴:۱۰ بود. در راه باز کردند و ما وارد شدیم. مردی مسن و کوتوله و اندکی چاق با تی شرت سرمه ای و شلوار لی و کفش اسپرت. با سبیل و بدون ریش و موهای تقریبا سفید. اصلا شبیه یک دندان پزشک نبود. روی تخت دندان پزشکی نشستم. تختی قدیمی احتمالا مال بیست سی سال پیش به رنگ قهوه ای با نشان ritter از طرف انجمن دندان پزشکی ایران و سه تا ماسماسک روی آن. شیر آب کنار دستم چک چک کنان و گنجشک های حیاط جیک جیک گویان. شاخه های درخت همسایه کنار دیوار حیاط را گرفته بود و تعدادی گلدان تقریبا هم اندازه به رنگ های سیاه و سفید و قهوه ای کم رنگ کنار دیوار چیده. صبح مشهد آمدیم برای کشیدن دندان های عقل و صد البته زیارت. تاچند ساعت دیگر بی عقل میشوم. خلاصه عینک را برداشتم و دکتر شروع کرد. بی حسی و تیغ و انبر و نخ و قیچی برای بخیه. یکی ساده بود ولی دومی را سخت کشید. به سمت کامپیوتر سمت چپ اتاق رفت. قدیمی می نمود. قبلا فکر می کردم فقط برای دخترخانم های سانتیمانتال آهنگ می گذارد اما نه. اشتباه می کردم. آهنگی ترکی یا عربی. انگلیسی نبود. احتمالا خواننده ای ترکیه ای یا لبنانی. مرد وزن قاطی. می خواستم از دکتر بخواهم اگر این بساط لهو و لعب را برای من پهن کرده سریع جمعش کند ولی خب نشد. ساعت هفت بعدازظهر کار تمام و تشکر و ماشین و خیابان. دوچرخه ای در راه دیدم. نارنجی و سفید و سیاه با نشان viva. دوچرخه سوار با کلاه ایمنی. با خود گفتم:« بابا این سوسول بازیا چیه از خودتون در میارید. آخه دوچرخه و کلاه. لا اله الا الله». کنار خیابان امام خمینی (ره) پارک کردیم و بستنی و مجدد به سوی خانه. از درد شدید نتوانستم قلم بزنم. این جریان مال دیروز بود و امروز نوشتم. شاید بعدا از دردهای دیشب هم بنویسم. خدا می داند و لاغیر


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وب سایت گروه طراحی و انیمیشن خیزران شارژ رایگان ایرانسل و همراه اول leonard822psh1t Page مرجع خرید فالوور ارزان با بهترین قیمت تولید کننده نخ اکریلیک خرید اینترنتی حامور آقا رضا یوزپلنگ پروژه ها عسل طبيعي