روز قبل از مسافرت به سرم زده بود حالا که کارت عضویتم را سراسری کردم به کتابخانه ی مشهد بروم و سه تار و نون والقلم و الی غیره. خب، دو روز پیش نزدیک ظهر حدود ساعت یازده رفتم کتابخانه. دو در کرمی داخلی و خارجی با شیشه و نرده و حدفاصل آن دو مجلات ماهنامه و فصلنامه و سالنامه و نمیدانم چی نامه. وارد شدم. دو طرف اتاق صندلی های اداری چیده و روی قفسه های سالن ورودی رومه ها و کتاب های منتخب. و کتابدار نگران از این که کتاب ها را ببرم و پس ندهم. احتمالا آن روز، مخصوص دخترها بود؛ با شلوار های تنگ و مانتوهای رنگارنگ و موهای رنگ زده و از زیر شال بیرون ریخته. خواهران عزیز کتابخانه را با مجلس عروسی اشتباه گرفته بودند. البته وضع کتابدار هم بهتر از آن ها نبود. هر چند مانتو و مقنعه سرمه ای و موها پوشیده ولی ناخن ها لاک کرمی زده و لب ها قرمز( یا به قول  دختر خانم ها رژلب(!) زده. عجیب است که با وجود غرب زدگی افراطی بعضی، باز هم استفاده از واژه ی رژلب به جای ماتیک نشان دهنده ی تمدن و سطح فرهنگ بالای فرد است). کتاب نون والقلم را برداشتم ولی اینترنت ضعیف و من نگران و کتابدار مشغول سر و کله زدن با بچه ها. چند دقیقه معطل و بعد کتاب را گرفتم و بیرون رفتم و خانه و دوباره زندگی والسلام


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود متولد زمستان حجت الاسلام و المسلمین محمد علی فتحی وبسایت بارداری و حاملگی ؛ مادر و کودک چفت آسمان ابری شمیمِ بهشت